آغاز همکاری “بطری بازار” با “بی شاخ و دم”
قبلاً گفتیم ولی بازم میگیم. شرکت پهلوان بطری بازار، به عنوان مسئولیت اجتماعی خودش، سعی در حفظ، ثبت و انتشار فرهنگ عامه ایرانی داره. برای همین رفتیم سراغ یک گروه خیلی جذاب، که در حوزه ادبیات فعالیت میکنند. به هر حال یه بخشی از فرهنگ عامه رو همین ادبیات تشکیل میده. این گروه نه شاخ داره نه دم برای همین اسمشون هست بی شاخ و دم.
تو این مطلب باهاشون یه گپ و گفتی انجام دادیم و این خبر رو منتشر میکنیم.
از گروهتون برامون بگین
من ریحانه عسکری و دوستم خانم درسا امرایی، سر کلاسهای ادبیات کودک و نوجوان دانشگاه شهید بهشتی با هم آشنا شدیم. اونجا ما هم دانشگاهی و هم رشتهای بودیم. ما یه سوال مشترک داشتیم، اونم این بود که چرا وقتی بچه بودیم، همه چی بهتر بود؟ این شد که تصمیم گرفتیم دنبال جوابمون بگردیم. برای همین از آدمای مختلف این سوال رو پرسیدیم.
خلاصه به این نتیجه رسیدیم، آدم بزرگا اونقدر که درگیر روزمرگی میشن، یادشون میره که زندگی کنن و از زندگی لذت ببرن. ما آدم بزرگا هنوزم از بازی کردن لذت میبریم، از نقاشی کشیدن خوشمون میاد، از جمع کردن سنگهای یک شکل کنار دریا کیف میکنیم. امّا یه قاعده نانوشته داره ما رو از همه اینا محروم میکنه. برای همین تصمیم گرفتیم دوباره برگردیم به دوران کودکیهامون. یعنی اون موقعی که همه چی بهتر بود.
برای کودکی کردن، لازم نیست کار خاصی انجام بدیم. فقط کافیه خود خودمون باشیم و همین هم شد شعار ما یعنی “خودِ خودت باش” شبیه بچههایی که از چیزی نمیترسن و با پشتکار خیلی زیادی، سعی میکنن به خواستههاشون برسن. ما فکر کردیم بهترین ابزار برای رسیدن به این هدف، کتابهای کودک و نوجوانه. که البته این بیارتباط به رشته تحصیلیمون هم نبود.
این شد که بعد از فارغالتحصیلی یه صفحه ساختیم به اسم بی شاخ و دم.
چرا بی شاخ و دم؟
بی شاخ و دم، برای ما یعنی در بند هیچ قاعدهای درنیامدن. یعنی یه جور استقلال شبیه غولهای بی شاخ و دم توی قصهها. یا حتی یه جور سرکشی کودکانه. توی صفحهمون سعی کردیم به یه سبک بی شاخ و دمی، کتاب، تئاتر، بازی و هر چیز دیگهای که ما رو یاد بچگیهامون میندازه، معرفی کنیم. در واقع مخاطب اصلی ما کودکان و نوجوانان نیستن، بلکه بزرگسالانی هستن که دلشون میخواد برگردن به دوران کودکیشون.
من ریحانه عسکری اسمم بی شاخه و دوستم درسا امرایی، اسمش بی دم.
من به خاطر این اسمم رو گذاشتم بی شاخ، چون واقعاً شاخ ندارم! امّا همیشه کمبودش رو روی سرم حس میکردم. یه وقتایی یه چیزایی میبینم، میخونم یا میشنوم که حس میکنم روی سرم یه جفت شاخ داره سبز میشه. امّا دریغ! شاخدارترین چیزایی که میشنوم یا میخونم، چیزایی هستن که مربوط به فرهنگ عامه میشه، مثل افسانهها، لالاییها، رسم و رسومها و … برای همین توی صفحه بی شاخ و دم، همیشه سعی میکنم به یه نحوی، فرهنگ عامه رو معرفی کنم. مثلاً توی شبای یلدا، قصههایی که مربوط به زمستون میشه رو تعریف کنم. یا توی تعطیلات نوروز، به جاهای مختلف سرک بکشم و نشونههای فرهنگ عامه رو پیدا کنم.
بی دم یکم با من فرق داره. بی دم همیشه دوس داشت وسیلههای جادویی داشته باشه. مثل جاروی پرنده، اسب شاخدار یا حتی از اون جعبهها که درش رو وا میکنی و آهنگ میزنه. ولی هیچوقت هیچکدوم رو نداشت. بی دم یه ایده خیلی مهم داره. اونم اینه که بزرگ شدن، کودکی رو از آدم نمیگیره. برای همین همیشه سعی میکنه مثل یک کودک فهیم رفتار کنه. بی دم عاشق هنره. همه کارهای هنری هیجانانگیز صفحه رو هم بی دم انجام میده.
قراره با بطری بازار چطور همکاری کنیم؟
بی شاخ و دم و بطری بازار، تقریباً دغدغههای مشترک دارن. یکی از اون دغدغهها حفظ کردن فرهنگ عامه ایرانیه. بی شاخ و دم قراره قصههای بی شاخ و دمشون رو در اختیار بطری بازار بذارن، تا هر کدوم به روش مخصوص خودشون، به هدفی که میخوان، یعنی حفظ فرهنگ عامه ایرانی دست پیدا کنن. چونکه از نظر ما فرهنگ چیزی جدا از هنر، تجارت، ادبیات و … نیست. اینطوری زورمون بیشتر میشه و میتونیم اثر بیشتری بذاریم.